بَ بَ گفتن
گل پسر مامانی دیشب خونه بابا حاجی بودیم همه خواب بودن و من و تو تنها بیدار بودیم و تو داشتی با خودت حرف میزدی و اقو اقو می کردی به یکدفعه شروع کردی به بَ بَ گفتن منم ذوق کردم وبابایی رو بیدار کردم وبهش گفتم ولی بابایی گیج خواب بود و اصلا متوجه نشد. صبح بهش گفتم و کلی به خودش بالید که پسرم تو شش ماه و هفت روزگی گفته بَ بَ الهی مادر قربون بَ بَ گفتنت بره
نویسنده :
مامان آقا محمد و فاطمه خانوم
13:34