آقا محمدآقا محمد، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره
فاطمه خانمفاطمه خانم، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

لبخند خدا...

اولین حرکات

1393/6/12 21:07
384 بازدید
اشتراک گذاری

روز سه شنبه 11 شهریور من و بابایی خونه بابا حاجی تنها بودیم چون مادر جون و بابا حاجی رفته بودن زیارت امام رضا(ع)

با بابایی رفتیم خونه عمه فاطمه چون رایانه جواد رو درست کنیم و چون کار بابایی طول کشید ناهار با اصرار عمه و شوهر عمه اونجا موندگار شدیم.

بعد از ظهر که اومدیم خونه مادرجون من چنان دل دردی گرفتم که نگو. داشتم از درد و استرس دیوونه می شدم و آخرش به بابایی گفتم . هردومون نگران بودیم و بابایی گفت دراز بکش و استراحت کن اگه بهتر نشدی بریم دکتر

نمیدونی تو دلم چی می گذشت میدونم به بابایی هم سخت گذشته بود خلاصه شب زنگ زدم خونه عمه فاطمه و جریان و گفتم و اونم گفت استراحت کن ان شاالله که بهتر می شی . منم استراحت کردم و خداروشکر بهتر شدم.

صبح باباحجی و مادر جون از زیارت برگشتن و ما هم هیچی بهشون نگفتیم چون من بهتر بودم .

بعد ازظهری یه خورده باز دلم درد گرفته بود و رفتم رو پله ها نشستم همه خونه خواب بودن و من داشتم گریه می کردم آخه دلم شکسته بود و هی میگفتم نکنه خدایی نکرده اتفاق بدی بیفته

آیت الکرسی می خوندم و سوره ی قلم رو می خوندم

همینجوری که اشک می ریختم یهویی احساس کردم یه چیزی مثل قلب تو دلم میزنه اول توجه نکردم بعد دیدم چند بار تکرار شد اشکم بیشتر شد آخه تو بودی پسرم داشتی تکون می خوردی ، فهمیدم چه پسر بفکری و مهربونی هستی خواستی تو اوج ناراحتی مامانت اونو خوشحال کنی و واقعا خوشحال شدم

ان شاالله خدا این لحظات شیرین رو نصیب همه ی منتظرای نی نی بکنه

الهی آمین

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

رعنا
15 شهریور 93 16:49
عزیییییییزم ایشالله که همیشه سالم باشه منم چندروزه حرکاتشو حس میکنم
مامان آقا محمد و فاطمه خانوم
پاسخ
ممنون گلم مبارکت باشه
مامان عليرضا
16 شهریور 93 1:06
آخی یاد اولین تکون های علیرضا افتادمخیلی لحظه ی شیرینیه و جالبه بابت درد کشیدنت واقعا ناراحت شدم.اما همش طبیعیه.من هم تو سن بارداری شما شبا از درد خوابم نمیبرد.دکترم میگفت برای اینه که جنین داره توی رحمت برای خودش جا باز میکنه. ایشالا که همه چیز برات خوب و پر از خاطرات خوب باشه
مامان آقا محمد و فاطمه خانوم
پاسخ
ممنون گلم خدا علیرضا رو برات نگه داره
شیوا
16 شهریور 93 11:23
سلام عزیزم. من اومده بودم وبت و تبریک هم گفته بودم حالا نمیدونم پیامم اومد یا نه. ولی بازم تبریک میگم. من از موقع یکه نی نی مو از دست دادم زیاد رو به راه نیستم.
مامان آقا محمد و فاطمه خانوم
پاسخ
ممنون گلم ان شاالله که خدا دوباره یه نی نی سالم نصیبت کنه
aysaan
17 شهریور 93 20:55
salam dostam tabadole link mikoni ma tokare sismoni va tolido pakhshe sismoni hastim
مامانی و بابایی دخمل بلا
19 شهریور 93 19:25
به سان رود ... که در نشیب دره , سر به سنگ می زند... رونده باش ... امید هیچ معجزی ز مرده نیست ... زنده باش ... " هوشنگ ابتهاج "
مامانی و بابایی دخمل بلا
19 شهریور 93 19:26
عزیز دلم ناراحت نباش ... این دردا طبیعیه ... تا 9 ماه بهات هست کما بیش خدا خودش حفظ کننده پسر گلته .... مراقب خودت باش و گریه نکن ... نینی میفهمه و ناراحت میشه عزیزممممم ...
مامان آقا محمد و فاطمه خانوم
پاسخ
ممنون گلم که دلداری میدی