آقا محمدآقا محمد، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره
فاطمه خانمفاطمه خانم، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

لبخند خدا...

آش نذری

                                        بسم الله الرحمن الرحیم من چن وقت پیش یه امامزاده رفتم با پدر و مادر شوهرم که پسر موسی الکاظم بودند من تو اون امامزاده که روز شهادت امام موسی علیه السلام هم بود خیلی دعا کردم و ازشون خواستم که حاجتمو بدن گفتم اگه حاجتمو بدین میام همین جا یه دیگ آش درست می کنم و زائرات رو آش مهمون می کنم. نگو من اون موقع حاجت گرفته بودم و خبر نداشتم خلاصه وقتی فهمیدم خدا منو قابل مادر شدن دونسته به شوهرم گفتم من همچین نذری کردم اونم با خونوادش در میون گذاشت و روز شنبه همه ی موادشو آماده کردیم و یکشنبه به ...
2 تير 1393

خدایا شکرت

به نام خداوندی که داده اش نعمت و نداده اش رحمت است با عنایت خداوند منان و متعال من و شوهرم به آنچه خواسته ی قلبی یمان بود رسیدیم. خدایا شکر   من از 28 اسفند که آخرین پریودم بود دیگه پریود نشدم و تست حاملگی هم زیاد داده بودم ولی طبق معمول همیشه منفی بود. بخاطر همین شروع کردم به رازیانه خوردن و بومادران و شوید جوشوندن و خوردن. بعد یه هفته هم دیدم خبری نیست دو تا آمپول پروژسترون زدم تا پری زودتر بیاد ولی دیدم خبری نشد و حالت تهوع گرفته بودم و میلی به غذا نداشتم و خیلی هم خوابم می اومد. به شوهرم گفتم فک کنم از بس دارو گیاهی خوردم کلا یه مریضی گرفتم اصلا فکرم به بارداری نمی خورد آخه قبل امپول زدن باز تست زدم منفی شد. ...
20 خرداد 1393
1144 12 26 ادامه مطلب

کاش بودی...

                                      "اللهم الرزقنا ولدا بارا" کاش بودی و تکیه گاهم می شدی کاش بودی تا نبودنت را هر دم دقیقه به سرم نکوبن کاش بودی و من این همه چشم انتظارت نمی ماندم کاش بودی و اشکهایم جای خالی ات را پر نمیکرد کاش بودی و در آغوشت می کشیدم کاش بودی ومن پرستارت می شدم کاش بودی و جلوی طعنه های دیگران را می گرفتی کاش بودی و هق هق هایم را برای شادی از بودنت خرج می کردم کاش بودی و برایم شیرین زبانی می کردی کاش بودی و دلم برایت تنگ نبود کاش بودی و دست...
19 ارديبهشت 1393

8 سال و دو روز انتظار بس نیست!!!!!

خدایا امروز درست 8 سال و دو روزه که منتظرم و یه لحظه هم از خیال بچه بیرون نرفتم   خدایا دیگه چیکار کنم ولی بازم شکر که تونستم 8 سال و 2 روز انتظار و بسر ببرم بدون اینکه کسی غیر از شوهرم  و دوستان نی نی سایتی در واقع دوستان مجازیم اشکامو برا نداشتن نی نی ببینه. خدایا بازم شکر دارم به درگاهت هر چه صلاح خودته       ...
29 فروردين 1393

حس پوچ مادری

                          سلام عزیز دور مامان دیشب بابایی با دوستاش رفته بود چهارشنبه سوری   و من تنها تو خونه بودم یهویی دلم درد گرفت و رفتم wc که لکه های خون دیدم و همونجا اختیار چشامو از دست دادم و زدم زیر گریه اصلا باورم نمی شد اومدم بیرون و راه می رفتم تو خونه و با صدای بلند گریه می کردم خوب شد بابایی نبود و تونستم یه دل سیر گریه کنم. ولی خدا رو شکر ناشکری نکردم و فقط دعا می کردم که خدا امید هیچ کس رو ناامید نکنه و تو رو زودتر بهم بده .بابایی قبل رفتن به نوین خیلی باهام حرف زد که ما تلاشمونو می کنیم ولی ممکنه جواب نده و اونوقته که اگه شکرگذار خد...
28 اسفند 1392

روزهای انتظار

                                 رَبِّ هَب   لی مِن لَدُنکَ ذُرّیَّةً طَیِّبة الان 12 روز از رفتن به نوین میگذره و من با تموم وجودم مادر شدن را حس میکنم با کودکم حرف میزنم ، دردو دل میکنم برایش آرزوهایم را زمزمه میکنم ، دلتنگیهایم را برایش واگویه میکنم. کودکی که نمیدانم خدا برایم داشتنش را خواسته یا نداشتنش را . ولی من این حس را بسیار دوست دارم و از خدایم میخواهم که این حس را از من نگیرد، چه حس شیرینیس این حس مادری.                            خدایا!   &nbs...
26 اسفند 1392