دومین لبخند خدا
فاطمه جان! دوازده بهمن بود و از صبح رفتم دکتر و سونو گفتن ک بچه چرخیده و تاریخ زایمان رو 19 بهمن گفتن منم خوشحال بودم و با داداش محمد و بابایی رفتیم بازار برا تولد داداشی کیک و بادکنک و کادو خریدیم ک شب براش تولد بگیریم اومدیم خونه بعد ی ساعتی من راهی بیمارستان شدم و ساعت بیست و سه و پانزده دقیقه تو دنیا اومدی گل مامانی تولد تو و داداشی شد 12 بهمن 12 بهمن برا من و بابایی بهاری است پر از لبخند خدا تولدت مبارک ...
نویسنده :
مامان آقا محمد و فاطمه خانوم
16:47
از شیر گرفتن پسری
پسر صبور مامان! بخاطر وجود آبجی فاطمه مجبور شدم تو رو زودتر از شیر بگیرم. خیلی میترسیدم چون تو خیلی وابسته ی شیر بودی و میترسیدم اذیت بشی، ولی برخلاف تصورم اصلا نه اذیت شدی و نه اذیت کردی. پسر صبور مامان. حالا تاثیر اون همه والعصرایی که برات خوندم رو فهمیدم. ان شاءالله که همیشه تو زندگیت صبور و موفق باشی گلم. رفتیم خونه باباحاجی و اول شهریور که از دعای ندبه اومدیم تصمیم گرفتم دیگه بهت شیر ندم و ندادم. شبش یه شیشه شیر بالا آماده کردم و برخلاف هرشب که بالغ بر شش بار بیدار می شدی برای شیر اون شب اصلا بیدار نشدی و تخت خوابیدی. صبح زود بیدار شدی و شیشه شیرتو خوردی و تا نه و نیم صبح که اصلا سابقه نداشتی خوابیدی...
نویسنده :
مامان آقا محمد و فاطمه خانوم
13:27
عقیقه
گل مامان! بابایی دوست داشت خیلی زودتر از این تو رو عقیقه کنه ، اما نشد. بازم خداروشکر که که عقیقه کردیمت. ان شاءالله که از هر بلایی به دور باشی و در پناه ایزد منان موفق و موید و سالم زندگی کنی. بابایی یه بره ی سفید گرفت و رفتیم خونه باباحاجی و رضا عمه اومد کار قصابی رو انجام داد و گوشتهارو پخش کردند. ...
نویسنده :
مامان آقا محمد و فاطمه خانوم
18:46
معجزه ای دیگر در راه است...
...
چقد سخته مادر بودن واقعا فک نمیکردم مادری کردن سخت باشه چقد سخته مادر باشی و بچت هی از خواب بپره و با زبون بی زبونی حرف بزنه و جیغ بکشه و اشکاش آویزون باشه چقد سخته مادر باشی و نفهمی بچت تو گریه هاش چی میگه چقد سخته مادر باشی و تا صبح بالا سر بچت بیدار بمونی و بصورت معصومش نگاه کنی و اشک از چشات آویزون بشه و فورا خودتو جمع و جور کنی ک نکنه با گریه هات شیرت ترش بشه و بچت اذیت بشه چقدسخته مادر باشی و نتونی جلو بچت زار بزنی چقد سخته مادر باشی و ب هر جای بچت دست بزنی حرارت ازش بیاد چقد سخته مادر باشی و هی ساعتارو بشماری ک کی چهارساعت تموم بشه ب بچت استامینوفن بدی بلکم آروم بشه چقد سخته مادر باشی و جعبه ی داروهای بچتو هی ن...
نویسنده :
مامان آقا محمد و فاطمه خانوم
20:59
پانزده ماهگی
پسرم محمد! عزیز دل مامان امروز پانزده ماهگیت تموم شد و بردمت بهداشت برای مراقبت. خداروشکر هیچ مشکلی نداشتی. وزن:900/10 قد:80
نویسنده :
مامان آقا محمد و فاطمه خانوم
13:30